امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

شیرینی زندگی ما

مهمونی

ورودی های کامپیوتر دانشگاه ما( اعم از نرم و سخت و IT) حدود 120 نفر بودن که از این بین تقریبا 40-45 تا رو دخترا تشکیل می دادن. از بین این همه، خیلی ها رفتن و جمعی که موندن تقسیم به دو دسته شدن، یک دسته اونهایی که هنوز مجردن و یک دسته اون هایی که ازدواج کردن. شنبه هفته پیش یکی از همین دوستام به من زنگ زد و گفت یه مهمونی هست که تو اون بچه هایی که خودشون بچه دارن دور هم جمع می شن و بچه ها با هم بازی می کنن، تو هم میایی؟ با کمال میل قبول کردم و نتیجه اش دیدن دوستایی شد که مدت ها ندیده بودم. یکی دوقلو داشت، یکی یه نی نی کوچیک تو دلش بود و... این عکس بچه هاست که دارن جمعی سی دی می بینن. از راست به چپ : محمد، امیر محمد، امیرحسین، ستایش و در ...
31 فروردين 1392

اولین مروارید

سرانجام بعد از کلی انتظار و سختی، اولین مروارید پسر گل ما دیده شد. نتونستم عکسی ازش بگیرم ولی خیلی جالبه وقتی بهش هویج می دهم بعد از مدتی سراسر هویج سوراخ های ریزی دیده می شود. اون یکی مروارید هنوز در آستانه بیرون زدن است. پس ثبت می شود : " در تاریخ 7 ماه و 5 روزگی امیرحسین، اولین دندان جوانه زد".  
29 فروردين 1392

نظرات دیگران

خیلی ها برای اولین بار امیرحسین رو در دید و بازدیدهای عید می دیدند و اولین سوالی که می کردن این بود که شبیه مامانشه یا باباشه؟ و هر کس نظر خاصی می داد و البته اکثرا نظرات شبیه هم بود. من هم عکس کوچیکی های خودمونو درست کردم و همراه امیرحسین اینجا گذاشتم، تا شما هم پی ببرید امیر ما شبیه باباشه یا مامانش پیوست : گشتم تا موقعیت ها در هر دو عکس مشابه باشد   ...
23 فروردين 1392

تعطیلات خود را چگونه سپری کردید؟

امسال اولین سال نوی امیرحسین در کنار ما بود. البته پسرم در زمان سال تحویل خواب بود و نو شدن سال رو با چشم خودش ندید. سال تحویل هم در کنار خانواده بابایی در خانه خودمون توی تهران جشن گرفتیم و روز سوم عید عازم قم شدیم. امیرحسین امسال کلی عیدی گرفت و کلی شاد بود. ( امیرحسین در کنار پسر دایی های من همراه با کادوی عموجونش در دست) تا روز 10 عید به دیدو بازدید گذشت و بعدش همراه با مامان بزرگ و خاله و دایی به تهران برگشتیم. و اولین بارهای زیادی برای امیرحسین رخ داد. برای اولین بار پسرم برج میلاد رو از نزدیک دید. برای اولین بار با کالاسکه اش توی یک هوای بهاری به پارک رفت و برای اولین بار سیزده  رو در پارکینگ به در کرد.( آخه به دلیل شلو...
18 فروردين 1392
1